موضوع وبلاگ
[ بازدید : 9 ] [ امتیاز : 0 ] [ نظر شما : ]
فصل دوازدهم
ساعت 4 و سی دقیقه بعد از ظهر _ جمعه 24 دسامبر
ترسدی با عجله دوربین را به زمین نهاد و فرمان قایق را به دست گرفت و با کوشش فراوان آن را از میان امواج به سوی ساحل هدایت کرد. در میان تیرگی غروب، ساحل مایل ها دورتر از او به نظر می رسید. کارآگاه نگاه ناراحتی به هیکل ملروز که کف قایق دراز کشیده بود انداخت و آرزو می کرد که اطلاعات بیشتری درباره قایق رانی داشت.
ترسدی از راندن قایق موتوری فقط دارای اطلاعات مقدماتی بود که هر کس در کنار دریا زندگی کرده باشد، می داند.
هرچه قایق به ساحل نزدیک تر می شد، بر شدت امواج افزوده می گردید. دقایق به کندی می گذشت و تنها صدائی که به گوش می رسید، صدای موتور قایق بود.
هنوز ایوان قصر فینج روشن بود ولی ترسدی از آن می ترسید که تا او خود را به ساحل برساند اولیور آرتور فینچ و راشکه قلابی هر دو رفته باشند. کارآگاه می اندیشید که مرد کوتاه قدی که خود را به او راشکه معرفی کرده است بایستی گوردون لارابی باشد ولی با پیرمرد ثروتمند چه کاری می توانست داشته باشد ؟
عدم نیاز به وثایق و سرعت بخشیدن به معاملات
"فروشنده یا تامین کننده خدمات طرف خریدار به محض ابلاغ اعتبار اسنادی گشایش شده به نفع وی میتواند از بانک تقضا نماید که از محل آن اعتبار اعتبارات اسنادی کوچکتر به نفع تامین کنندگان قطعات مواد اولیه ماشین آلات و تجهیزات و یا پیمانکاران خود افتتاح گردد."
عدم نیاز به وثایق و سرعت بخشیدن به معاملات
"فروشنده یا تامین کننده خدمات طرف خریدار به محض ابلاغ اعتبار اسنادی گشایش شده به نفع وی میتواند از بانک تقضا نماید که از محل آن اعتبار اعتبارات اسنادی کوچکتر به نفع تامین کنندگان قطعات مواد اولیه ماشین آلات و تجهیزات و یا پیمانکاران خود افتتاح گردد."